مسیــــر آینـــــدگـــان

آمـــوزشی و تربیتـــی - خاطــــرات - فعالیت مدرسه و زندگی

ابرهای تیره

     قصد تابیدن ندارد!! 
     ابرهای تیره 
    از ناپاکی ذهن قصد رفتن ندارد! 

   چشم ها بسته قلب ها نومید
   خورشید قصد تابش ندارد!

برچسب ها: بر تیره - ذهن ناپاک- چشم بسته - نومیدی ,

[ بازدید : 441 ]

[ سه شنبه 20 بهمن 1394 ] 22:52 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

حقیقت و رویا

برخی اوقات انسان بدون هیچ دلیل و بهانه‌ای ، احساس بی‌حالى، دلتنگی و

بی‌حوصلگی می‌کند و چیزی قلبش را می خراشد . می گویند  به دلیل تنهایی

است باید در میان جمع باشد. اما غم تنهایی غربت هم در جمع رهایش نمی سازد .

حضور آشنایی را می طلبد . گاهی این دلتنگی چنان قوی می شود که در وهم و تخیلات

تصورش می کند طوری که زمان و مسافتها و مکان در هم می شکند و لحظاتی با او

همچو واقعیت هم صحبت می شود. طوری که تفکیک رویا و حقیقت محال می گردد. شاید

در آن لحظه هر دو در فکر هم بوده و ارتباطی ذهنی برقرار کرده اند. شاید هم توهمی بیش نبوده .

مارکز نویسنده کلمبیایی در این مورد می نویسد:

دقــــایقـــی در زنــــدگــــی هســـت

که دلت برای یکی آنقدر تنگ می شود

کــــــــه می خــــــــواهــــــــی او را

از رویـــــــاهایت بیـــــرون بکشی و

در دنیــــــای واقــــعی بغلش کنــــی.

برچسب ها: دلتنگی - تنهایی- غربت - زندگی - ,

[ بازدید : 370 ]

[ يکشنبه 4 بهمن 1394 ] 23:07 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

اندیشه ی افسانه ها

قدم می زنم در اندیشــــه ی افسانه ها 
با دلی که پــــای رفتن نــــدارد 
کجــــــــاست ؟!! 
آیینــــــــه ی اســـرارآمیز !
برگردم به حقیقت زندگــــی 
هر چند تلــــــخ و ناگــــــوار 
اما حقیقــــت حقیقـــت است

برچسب ها: افسانه - حقیقت - دل خسته - دلنوشته ,

[ بازدید : 451 ]

[ دوشنبه 14 دی 1394 ] 22:01 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

برگ خزان

ابرهای شهرم با ضخامت سرد و نمناک آسمان پاییز را تنگ در آغوش 

فشرده و اشک می ریزد . از ایوان خانه ،به گل ها و برگهای خزان باغچه ام 

می نگرم . پژمرده و گلبرگ های خود را به دست باد پاییزی  سپردند تا در

بستر بیارامند. بستری که معدومشان می کند .پایان طراوات و سبزی

شروع خزان و اما الوان  برگهایش نوازشگر چشمهاست  . در انتظارم سپیده سر

بزند تا در این بیشه زار خزان زده جوانه ای روید و نشان ازگرمای عشق 

 و تولد دوباره به ارمغان اورد.


برچسب ها: برگ خزان - پژمرده - الوان - پاییز - تولد دوباره ,

[ بازدید : 382 ]

[ شنبه 23 آبان 1394 ] 23:57 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

غناگر شادی

    تو کیستی ، هر زمان که هستی

    آرامشی شیرین وجودم را می گیرد

    کاش می شد واژه ای از احساسم را می یافتم 

    کاش می شد سکوت پر از فریادم را دریابی

   سکوتم و تاریکم و سرد و بی روح!!!

    تو نوری ، تو تسلی جان ، تو مسیحا ،

   تو ای غناگر شادی ! آوایی بنواز

   روح فسرده را احیاء و سرشار از نشاط کن 

    (دلنوشته)

برچسب ها: غناگر- آرامش- تسلی جان ,

[ بازدید : 580 ]

[ يکشنبه 25 مرداد 1394 ] 16:58 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

شادی یا تمسخر

گر تو سنگ صخره و مرمر شوی / چون به صاحبدل رسی، گوهر شوی

دیر زمانیست  تبلیغات گسترده و غیر رسمی قوم گرایانه در میان مردم رواج دارد.

 بر علیه اقوام طنز می سازند و اشاعه آن در سراسر کشور ادامه دارد تا موجبات

خنده و تمسخر را فراهم اورند . این هجوم نیشدار و مخرب موجبات تضاد ، اختلاف

و تفرقه افکنی و ضربه زدن به اتحاد می گردد. اگر مردم همت کنند به محض وارد

شدن چنین جوکهایی آن را حذف نمایند و یا به ارسال کننده آن تذکر دهند موانع ایجاد

غرور و برتری کاذب افرادی  نسبت به دیگر اقوام  فراهم می گردد.بهتر برای خنده و

شادی بجای نام بردن از محل یا اقوامی از کلمه یک نفر یا یکی استفاده نمایند.

همچنین همگی بارها شاهد بودیم زمانی که تیم های فوتبال بازی می کنند سروصدای 

ابی و قرمز بلند می شود و سر این موضوع جنجال و گاهی کتک کاری جوانان و 

پرتاب کلمات رکیک به یکدیگر می شوند واقعا فراموش می کنند همه متعلق به یک 

 سرزمین به نام ایران هستند موفقیت یا شکست هر کدام  درجامعه ایرانی تاثیرگذار است .

به امید آنکه مردم به خود ایند و از این تفرقه ها بپرهیزند و یکدیگر را اعضای یک 

پیکر بدانند شکست و پیروزی هر تیم را شکست و پیروز خود بدانند تمسخر

 هر قومیت را تمسخر افراد ایرانی بدانند .

باغی كه در آن آب هوا روشن نيست  /هرگز گل يكرنگ در آن گلشن نيست 
هر دوست كه راستگوی و يكرو نبود  / در عالم دوستی كم از دشمن نيست

محمد فرخی یزدی

برچسب ها: طنز- تمسخر- تفرقه - غرور و برتری کاذب -اعضای یک پیکر ,

[ بازدید : 465 ]

[ سه شنبه 13 مرداد 1394 ] 0:38 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

طلوع و غروب زندگی

می اندیشم به تکاپوی رفت و آمدها ،

غم و شادی ها به زیستن جبری

یکی طلوع دیگری غروب

می گویند بعد غروب تولدی دیگریست

ابدیتی که پایانی ندارد

سرگردان از اسرار آفرینش

پاسخی مجابم نمی کند

در بودن و نبودن چه حکمتی ست؟!!!

بی میل خود آمده

به اجبار باید زیست و جاده پیمود

به جبر باید ترک کرد

می اندیشم به تنگی قفس و ناتوانی ام

به پژمردگی و فرسودگی !!

به سرگمی و سرگردانی !!!

از درماندگی در خود می شکنم!

برچسب ها: رفت و آمد - طلوع و غروب- غم و شادی - ابدیت - اسرار آفرینش ,

[ بازدید : 538 ]

[ جمعه 2 مرداد 1394 ] 0:06 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

مصلحت

در جستجوي ستاره ای، دهد نور نشاطم

چه سالياني چشم انتظار آمدنش نشستم

تا قهقه خنده هايش بشكند فضاي سكوتم

بر مركب اميد نشستم

بيابم آن گهري كه در تمنايش بودم

بيابم ستاره شب هجرم

حلقه بر در حكمت زدم ندايي نشنيدم

مصلحت آن بود كه نيايد و نباشد

دلنوشته

 

[ بازدید : 1593 ]

[ سه شنبه 23 تير 1394 ] 10:57 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

واقعی تر از واقعیت

مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است به قولی هر

آمدنی رفتنی دارد .هیچکس حتی آنانی که می خواهند بمیرند و

وارد بهشت شوند دوست ندارند بمیرند اما جبراً چاره ای نیست.

مرگ واقعیت زندگی همه ماست شاید بهترین بازی زندگی است

 زیرا مرگ مأمور ایجاد تحول است.

یادمان باشد زندگی محدود است و نباید آن را با خواسته دیگران

 تلف کرد همانطور که می خواهند باشیم نباید با هیاهوی دیگران

 ندای درونی و استعداد درونی را خاموش کرد.

دراین مدت عمر کوتاه هیچگاه نباید در دام غم و غصه افتاد و

 لحظات ارزشمندتر از طلا را از دست داد. زندگی فقط غم و

 گریه و عزا نیست.

   موسیقی عجیبی ست مرگ
       
بلند می شوی
         
و چنان آرام و نرم می رقصی 
                    
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند

برچسب ها: واقعیت زندگی - مرگ - موسیقی -بهترین بازی زندگی ,

[ بازدید : 9018 ]

[ جمعه 19 تير 1394 ] 12:58 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

چرا وحشت از خشم خدا!!!

نيت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن يک درس بود

همیشه مردم را از خشم خدا ترساندند و کمتر از بخشندگی و مهربانی خداوند گفتند.

در صورتی که همیشه کلام الله را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می کنیم .

پس برای رهایی از ترس خشم و غضب خدا یا رسیدن به بهشت او را نپرستیم .

خدا را برای رسیدن به کمال و تقرب و وصال او پرستید.

عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني

تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديکتر

بارش مهر و بخشندگی خدا را برای همه مخلوقات آرزو می کنم .

مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا

برچسب ها: دوستی خدا - بخشندگی - مهربانی - بسم الله الرحمن الرحیم , اشعار قیصر امین پور ,

[ بازدید : 9379 ]

[ يکشنبه 14 تير 1394 ] 21:34 ] [ سیمین محسن نژاد ]

[ ]

ساخت وبلاگ
خشکشویی آنلاین بستن تبلیغات [x]